<img src="//radar.bayan.ir/-lbPW_dEW4J-D4CF/rb.gif?nos&amp;vi=bd05d27d94234869b539c03a2b93343d&amp;dh=e5748898bcc25e8ba526169a45b867cb&amp;refx=" alt="" title="a" border="0">

نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

خواب دیدم!

چه خوابی؟

خواب دیگه!

میفهمم! منظورم اینه که خواب چی دیدی؟

اهان! میگم برات ولی باورش نکن.

باشه تو بگو من قول میدم باور نکنم.

یه عده دور یه میز نشسته بودن و میگفتن اینطور نمیشه... زدید باید بخورید. اونها میگفتن باشه زدیم شما هم زدید، در ضمن اول شما زدید و شهید گرفتید از ما!

خوب که چی؟ زورمون میرسه میزنیم، جرات دارید بزنید:)) مگه جیگرشو دارید؟

داشتیم و زدیم.

خب حالا ما هم کار داریم باهاتون.

نشد دیگه شمام بعدش زدید.

نه دیگه ما می‌زنیم باید کشته بگیریم.

یعنی چی؟ اینطوری نمیشه که؟!

بشه نشه مهم نیست. ما کشته میگیریم. شما حرف انتقام سخت رو میزنید ما انتقام سخت رو واقعا میگیریم.

خب؟

خب به جمالت. چند تا از رئوس مملکت رو باید حذف کنید.

زرشششششک. نچایید؟

یا حمله مستقیم به کشور و مردمتون؟

خب یعنی میخواید چه کنید؟

یا مردم رو میزنیم یا رییس جمهور و وزیر خارجه تون و یک نظامیتون حذف بشه.

باشه رییس جمهور و‌زیر و یه نظامی مال شما. بزنید.

نه زدن نه، جنجال بیشتر میشه. خودتون با هر شیوه ای دوست دارید حذفشون کنید.

هلیکوپتر افتاد.

از خواب پریدم.

خدارو شکر همه اش یه خواب بد بود از فشار غذای زیاد آخر شب و واقعیت نداشت.

اما شهادت رییس جمهور و وزیر خارجه که واقعی بود. روحشون شاد و یادشون گرامی. درسته اقا گفت خللی در اداره کشور پیش نخواهد آمد و قطعا همینطور است اما یک‌هو در صفحه شطرنجمان شاه و وزیر و سرباز را با هم از دست دادیم.

  • ۰ نظر
  • ۰۴ خرداد ۰۳ ، ۰۰:۲۳
  • مجتبی قره باغی
نامه ای به دوست

این نامه را خطاب به همکار سابق و دوستی که بعد از آن سازمان منحوس با هم رفاقت بیشتر کردیم می‌نویسم. من از صفت دوست یا رفیق هر جایی استفاده نمی‌کنم و بخصوص صفت رفیق را هیچ کجا لکه دار نمی‌کنم به چهره‌ی نارفیقان.

در این سال‌های عمر که گذشت شاید به هر ناکسی رفیق گفتم اما امروز رفقایم به تعداد انگشت یک دست هم نمی‌رسند.

سلام؛

خوبی رفیق؟

کجایی؟

چی شد؟

این سال‌ها رفاقت کردن‌مان بزرگترین ویژگی‌ای که داشت گفتنی‌هایمان چیزی بود که محرمش خودمان بودیم و از چیزهایی می‌گفتیم و به چیزهایی می‌خندیدیم و به کسانی فحش می‌دادیم که فقط چون خودمان بودیم می‌شد آن طور باشد.

در جریان که بودی! بالاجبار شماره را عوض کردم و خبرت کردم. اما یکهو تمامی راه‌های ارتباطی‌ات مسدود شد و ناپدید شدی! من برای تو مشکل بودم یا تو برای من؟

از نظر من رفیق بودی. من هم تلاشم رفاقت کردن بود. شاید یک خداحافظی کافی بود برای اینکه شگفت زده نشوم.گاهی به فکر فرو می‌روم که چه شد؟!

حسین، خاطرم هست که وقتی تلفنت معیوب شده بود از همین طریق پیام دادی که شماره‌ات را گم کرده‌ام. شاید اینجا مسیرت بیفتد، بنابراین اینجا از تو خداحافظی می‌کنم رفیق. ان شالله هر جا که هستی موفقیت همراهت باشد. یاعلی.

  • ۴ نظر
  • ۲۰ ارديبهشت ۰۳ ، ۱۲:۱۹
  • مجتبی قره باغی
مبتلا بشم مردم

توی هر ضرر باید استفاده‌ای باشه، باخت باید احساس فوق العاده‌ای باشه

آه فاتح قلبم فکرشم نمیکردی رام کردن این شیر کار ساده ای باشه

آه چشمه‌طوسی آه چشم ویروسی

محسن چاوشی رو باید از سر صحنه رفتن در فیلم سنتوری دنبال کرد تا امروز. از روزی که پول تهیه بلیط اتوبوس نداشت که خودشو به ازگل برسونه. اما امروز به مدد تلاش و توکل یکی از فعالین پرکار دز زمینه‌ی ازاد کردن زندانی و دستگیری از نیازمندانه. عکس کارهای قدیمش که موجی از انرژی منفی رو به مخاطب منتقل می‌کرد مدتهاست آثاری جذاب و توامند که در زمینه‌ی بیدار کردن حس قدرتمند درونی و منتال آدمها و بخشیدن انگیزه در اونها موثره تولید می‌کنه.

 
bayan tools محسن چاوشی

دانلود موزیک

  • ۶ نظر
  • ۱۴ ارديبهشت ۰۳ ، ۲۱:۴۰
  • مجتبی قره باغی
واقعا بی‌کپشن

یه سال تو نمایش کالیگولا به کارگردانی رامبد جوان همایون غنی زاده و بازی صابر و خود رامبد که مجدد برای اجرا مهیا شده بود و به نوعی دوباره داشت اجرا می‌شد یه موزیک بعنوان موسیقی متن پخش شد که درباره خون و این چیرها بود. این موزیک من رو یاد اون موزیک میندازه و برام حسی عجیب ایجاد میکنه. نمی‌دونم غمه، خاطره است! زیباست!؟ دوست داشتنیه یا چی؟!


دانلود موزیک

  • ۱ نظر
  • ۱۱ ارديبهشت ۰۳ ، ۱۹:۲۴
  • مجتبی قره باغی
برای عاشق یا بهار است یا پاییز!

اجازه می‌فرمایید،‌ گاهی خواب شما را ببینم؟

همسرم پرسید که مجتبی یادمه کتابهای دیگه ای رو هم از صالح اعلا بعضی شبها میخوندی که خیلی عاشقانه بود؟!
خب؟
اون رو دوباره بخون
باشه می‌خونم برات
نه اون رو هم ضبط کن میخوام هر وقت خواستم گوش بدم
بخشی از این کتاب رو هم خوندم که البته دوست دارم تمام کتابهای صالح اعلا رو بخونم اما نگران کپی رایتش هستم برای همین در حد ناخنک زدن به کتاب، اون رو ضبط کردم و روی صفحه ام گذاشتم.
با خوندن این کتاب حظ خاصی خواهید برد. قبلا هم ازش نوشتم. بخونیدش.


 
bayan tools مجتبی قره‌باغینوشته محمد صالح اعلا

دانلود موزیک

  • ۶ نظر
  • ۱۸ فروردين ۰۳ ، ۰۵:۳۲
  • مجتبی قره باغی
دست بردن زیر لباس سیب

دیشب داشتم کتاب دست بردن زیر لباس سیب محمد صالح اعلا رو میخوندم. به قدری به دلم نشست که به عشق همسرم بخش ابتدایی کتاب رو پادکست صوتی کردم. این کتاب بینظیره. البته شاید بهتره بگم کم نظیر چون سایر کتابهای صالح اعلا هم شاهکارند.

 
bayan tools مجتبی قره باغیمحمد صالح اعلا

دانلود موزیک

  • ۷ نظر
  • ۰۶ فروردين ۰۳ ، ۱۴:۵۲
  • مجتبی قره باغی

امسال عید نوروز رو تبریک نگفتم. علتش ساده است برای خودم. چون هیچ رغبتی برای تبریک گفتن ندارم. چون عید که میاد باید شاد بود و خوشحال. شاد بودن علت میخواد. جمهوری اسلامی به واسطه سیاست های غلط اقتصادی و اجتماعی زندگی رو چنان سخت و سفره مردم رو چنان تنگ کرده که هیچ علتی برای دلخوشی برای آدم نمیذاره جز به داشته هاش. جز به اینکه بگی خدارو شکر زن و بچه ات تنشون سالمه.

امسال سال خطرناکیه. باید یک دشمن به دشمن های پیش فرضمون اضافه کنیم. تا دیروز آمریکا و اسراییل دشمن کشور بودن، از این به بعد این رو شخصا میپذریم که دشمنی دارم به نام دولت خائن، دولت بی سواد، مسئول دزد، سازمان های جیب بر مالیاتی، نمایندگان دزدو رانت خوار، منافقین و ... . حالا با این پیش فرض دیگه برام عجیب نیست هر روز خبری جدید بشنوم که دزدها فلان مبلغ رو بردن. فلان آخوند فلان مبلغ دزدیده. فلان مقام نظامی فلان ویلای بیت المال رو به نام خودش زده. فلان قاضی فلان رشوه رو گرفته. فلان مسئول فلان اختلاس رو کرده. فلان آقا زاده فلان سازمان دولتی رو ملک شخصیش کرده. فلان شرکت خصوصی از شرکت های فلان آقایونه که دارن پول مردم رو توش می شورن.

ازین به بعد خودتی و خودت.

  • ۴ نظر
  • ۰۵ فروردين ۰۳ ، ۱۶:۰۰
  • مجتبی قره باغی
نوشتن‌گاه

دست‌های مرا گرفت و فشرد و خندان گفت: خب پس توانستید زنده بمانید، نه؟ از دو ساعت پیش اینجا منتظرم! نمیدانید امروز بر من چه گذشت! میدانم، میدانم! ولی برویم سر موضوع! می‌دانید چرا آمدم؟ نیامدم که مثل دیروز یه عالم پرت و پلا بگویم! می‌دانید؟ باید در آینده عاقل تر از این باشم. من دیشب خیلی فکر کردم! (شب‌های روشن - داستایفسکی)

بایگانی
آخرین نظرات